معنی از قطعات الکتریکی

حل جدول

از قطعات الکتریکی

خازن

رئوستا


الکتریکی

مغازه لوازم برقی

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

الکتریکی

الکتریکی. [اِ ل ِ] (ص نسبی) برقی. الکتریسیته ای. منسوب به الکتریک که در تداول فارسی زبانان بمعنی برق و الکتریسیته استعمال میشود. رجوع به الکتریک و الکتریسیته شود: ماشینهای کوچک الکتریکی درهم و برهم ریخته بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 18).


قطعات

قطعات. [ق َ طَ] (اِخ) دهی از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع در 28000 گزی جنوب باختری سراسکند و 15000 گزی خط آهن مراغه به میانه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. 197 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).

قطعات. [ق َ طَ] (اِخ) دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 50 هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 13 هزارگزی باختر شوسه ٔ شاه زند به ازنا. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. 83 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

قطعات. [ق ُ طُ] (ع اِ) (... الشجره) کرانهای گره درخت که بعدِ بریدن از آن بیرون آید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و به این معنی به فتح طاء نیز آمده. (منتهی الارب). || ج ِ قطیع، و آن شاخی است که از آن تیر سازند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قطیع شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

الکتریکی

(صفت) منسوب به الکتریک مربوط به الکتریسیته. برقی: لوازم الکتریکی، (اسم) مغازه و دکان فروش لوازم برقی.

فرهنگ معین

الکتریکی

برقی، مغازه و دکان فروش و تعمیر لوازم برقی. [خوانش: (اِ لِ) [فر - فا.] (ص نسب.) منسوب به الکتریک، مربوط به الکتریسته. ]


قطعات

(قَ طَ) [ع.] (اِ.) جِ قطعه.

فرهنگ عمید

الکتریکی

مربوط به الکتریسیته، برقی،


قطعات

قطعه

فارسی به آلمانی

فارسی به عربی

الکتریکی

کهربائی

معادل ابجد

از قطعات الکتریکی

1279

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری